مثل عروسی، پیرهن از تور دارم روی تنم بوی خوش کافور دارم قرآن وآیینه برایم دست گیرید این روز ها حال و هوای گور دارم ... عاشق شده ام ، ولی جوانی کردم ! یک عمر فقط مگس پرانی کردم با کفش به روی دل من راه نرو!!! دیر آمده ای !خانه تکانی کردم ... هرچند مات و ساکت و خنثی و سردم خاکستری ، ترکیب یک رنگین کمان است... ماه و من و فکرِ هرشب و بیداری ... قرص و سرفه و درد و تب و بیداری ... در وصف خودم دوبیت هذیان گفتم بگذار بخوانمش .... الو؟؟... بیداری ..؟! شاید تو باید وقتی بیای که من مدل های بیشتری از بافتن مو رو یادگرفته باشم ... خود ِ عزیزم ... یه لطفی بکن دلتو بشون سر جاش! این روزها سالگردی نزدیک است که فاتحه ای نیاز دارد ، به قدر فاتحه ی تمام مرده ها به قدر مردگی تمام گورستان ها ... بلکه خدا خاطراتش را هم بیامرزد... من خیلی منطقی نشسته ام و دارم خودم را قانع میکنم که تو دوستداشتنی نیستی ... روی مبل ساکت ِ ساکت لبخندی بر لب گونه هایی خیس از اشک ... همه چیز در خانه خوب است و خوش و زنی همین حوالی با لبخند در انزوای دلش به هق هق افتاده استــ... تو که برای همه ی دختران شهر ،غیرت میخروشیدی ... . امروز عطر تنهایی ام خیابان گرگ هارا پر کرد ...
.
.
.
میفهمی که ؟
.
.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |